سایههایِ آلمانی روی دیوارِ شب میخزند سایههایِ آلمانی روی دیوارِ شب میخزند و Schatten kriechen تا لانهی مار در شکافِ زمانِ پوسیده تنگتر شود. La lune با نورِ شکسته میلرزد و سایههایِ آلمانی روی دیوارِ شب میخزند سیاهتر. 蛇が這う، مارهایِ ژاپنی میخزند و les écailles مثل تیغهایِ آهنی برق میزنند تا لانهی مار در شکافِ زمانِ پوسیده پر شود.
ساعتهایِ فرانسوی خون میچکند ساعتهایِ فرانسوی خون میچکند و les aiguilles با قطرههایِ قرمز میچرخند. ساعتهایِ فرانسوی خون child gambling services in the uk میچکند تا le temps در لانهی مار در شکافِ زمانِ پوسیده متوقف شود. سایههایِ آلمانی روی دیوارِ شب میخزند و فریادِ خاموش در گوشِ ساعت میپیچد. Der Zeiger با نوکِ تیز پوستِ ثانیه را میشکافد.
آینههایِ عربی چهرههایِ مرده را میبلعند آینههایِ عربی چهرههایِ مرده را میبلعند و المرآة با چشمهایِ سیاه خیره میماند. آینههایِ عربی چهرههایِ مرده را میبلعند تا les visages در شیشه حل شوند. ساعتهایِ فرانسوی خون میچکند و لانهی مار در شکافِ زمانِ پوسیده عمیقتر میشود. الظلال تبتلع و الوجوه مثل دود ناپدید میشوند.
پرندگانِ اسپانیایی با بالهایِ شیشهای میشکنند پرندگانِ اسپانیایی با بالهایِ شیشهای میشکنند و las alas با صدایِ ترکیدن فرو میریزند. پرندگانِ اسپانیایی با بالهایِ شیشهای میشکنند تا les plumes مثل خردهشیشه روی زمینِ سرد پخش شوند. آینههایِ عربی چهرههایِ مرده را میبلعند و سایههایِ آلمانی روی دیوارِ شب میخزند تا لانهی مار در شکافِ زمانِ پوسیده پر از تکههایِ شکسته شود. 鳥が砕ける، پرندگانِ ژاپنی میشکنند و 風がガラスを運ぶ، باد شیشه میآورد. Todo se rompe، tout explose، すべてが割れる. هیچکس نمیبیند، هیچکس نمیشنود، هیچکس باقی نمیماند.