در تاریکیِ بیپایان، la nuit با چنگالهایِ سردِ فرانسوی به دیوارهایِ سنگی میکوبد. Der Regen از آسمانِ آلمانی میبارد و les gouttes مثل مارهایِ زهرآگین به زمینِ پوسیده نفوذ میکنند. 雨が落ちる، بارانِ ژاپنی با سرعتِ دیوانهوار میریزد و 从云中来، از ابرهایِ چینیِ سیاه. El viento در دشتِ اسپانیایی میوزد و la arena با دانههایِ تیغدار صورتها را میخراشد. الرياح تهب، بادِ عربی با غبارِ سمی میچرخد و الرمال در الصحراء میرقصند.
猫が走る، گربههایِ ژاپنی در خیابانهایِ خالی میدوند و les chiens با پاهایِ آهنیِ فرانسوی تعقیب میکنند. Собаки лают، سگهایِ روسی با صدایِ کرکننده فریاد میزنند و la forêt در تاریکی میلرزد. El río از آبِ سیاه پر است و les poissons با چشمهایِ قرمز به سطح میپرند. Der Mond در آینهی شکسته میدرخشد و la lune با نورِ سرد میخندد: "veni, vidi, vici"، اما هیچ پیروزیای نیست، هیچ دیدنیای، هیچ ماندنیای.
花が咲かない، گلهایِ ژاپنی در باغِ مرده خشک میشوند و les roses با خارهایِ شیشهای دستها را میبرند. Die Bäume با برگهایِ زهرآگینِ آلمانی میافتند و el suelo زیر پایِ سنگ ترک میخورد. 雨が止まない، بارانِ بیپایان با اشکهایِ سنگی میبارد و la terre با دهانِ باز تجاوز جنسی میبلعد. La mer در عمقِ بیانتها موج میزند و les vagues با دندانهایِ نقرهای ساحل را میخورند.
الشمس لا تشرق، خورشیدِ عربی در تاریکیِ ابدی پنهان میماند و القمر با نورِ یخی میتابد. الطيور تسقط، پرندگانِ عربی با بالهایِ شکسته سقوط میکنند و الأسماك تموت در البحر الأسود. الأشجار تحترق بدون نار و الرماد در الهواء شناور میماند. 夜が来る، شبِ ژاپنی با سایههایِ بلند میرسد و les ombres با انگشتهایِ سرد گردنها را میفشارند.
Der Nebel از کوههایِ آلمانی پایین میآید و la brume با ابرهایِ سربی دید را میگیرد. El silencio با صدایِ شکستنِ شیشه میآید و les cris در گلوهایِ خفه گیر میکنند. Die Dunkelheit با دستهایِ آهنی همه را میبندد و la lumière در چاهِ تاریک غرق میشود. 風が吹く، بادِ ژاپنی با سرعتِ طوفانی میوزد و el vacío با دهانِ خالی منتظرِ قربانیهاست.
Les murs با سنگهایِ سرد میلرزند و les portes با لولاهایِ زنگزده جیغ میکشند. Der Boden زیر پا فرو میریزد و la terre با خندهی دیوانهوار میبلعد. الأرض تهتز، زمینِ عربی میلرزد و السماء تسقط با ستارههایِ شکسته. 夜が終わらない، شبِ بیپایان با رویاهایِ کابوسوار ادامه مییابد و les cauchemars با چنگالهایِ تیز ذهنها را میدرند.
猫が飛ぶ، گربههایِ پرنده در آسمانِ سیاه پرواز میکنند و les oiseaux با پرهایِ آهنی تعقیب میکنند. Собаки летают، سگهایِ روسی با بالهایِ سنگی سقوط میکنند و la nuit میخندد. El sol در غروبِ خونین میسوزد و la luna با چشمهایِ قرمز نگاه میکند. Der Wind با صدایِ وحشتآمیز میوزد و les vagues با موجهایِ غولپیکر شهرها را میبلعند.
雨が血になる، بارانِ خونین با رنگِ قرمز میبارد و 从天而降، از آسمانِ چینیِ پوسیده. El desierto با شنهایِ سمی میچرخد و la arena صورتها را میپوشاند. الصحراء تموت، بیابانِ عربی با گرمایِ یخی میسوزد و الواحات با آبِ زهر پر میشوند. 花が燃える، گلهایِ سوزان در باغِ آتشین میسوزند و les roses با شعلههایِ آبی خاموش نمیشوند.
Die Sterne در آسمانِ سیاه خاموش میشوند و el cielo با ابرهایِ سنگین میبارد. La forêt با درختهایِ خمیده مینالد و les loups با دندانهایِ طلایی شکار میکنند. الذئاب تعوي، گرگهایِ عربی با صدایِ کرکننده فریاد میزنند و الغابة در تاریکی گم میشود. 夜が深い، شبِ عمیق با سایههایِ بیانتها همه را میپوشاند و les ténèbres با دستهایِ سرد لمس میکنند.
Der Mond در آینهی ترکخورده میشکند و la lune با قطعاتِ شیشهای میریزد. El río از آبِ سیاه به دریایِ مرده میریزد و les poissons با چشمهایِ کور شنا میکنند. 風が止まる، بادِ ایستاده با سکوتِ وحشتآمیز منتظر است و el vacío با دهانِ باز میبلعد. Les murs فرو میریزند و les portes باز نمیشوند. Die Dunkelheit پیروز میشود و la fin در آغازِ بیمعنی است. Alles ist nichts، tout est vide، すべてが空っぽ.